نقدی بر فیلم (سر به مهر)
نوشته :سعید طاوسی مسرور
فیلم داستان دختر تنها و خستهای است که کمکهای یک دوست باعث بهبود شرایطش میشود، اما این دختر برای معرفی این دوست به دیگران شهامت کافی ندارد.
بی اطلاعی از نشانی کوی دوست
اول از نام این فیلم شروع می کنم یعنی سر به مهر؛ نامگذاری خوب حُسنی است که به راحتی به دست نمی آید. از تعبیر «سر به مهر» معمولا درباره راز استفاده می شود؛ در این فیلم هم اشاره به راز صبا (با بازی لیلا حاتمی) دارد که البته این راز همان سر به مهر گذاشتن یعنی نماز خواندن او است هر چند این راز در انتهای فیلم سر به مهر نمی ماند.
درباره ویژگی های فنی و سینمایی فیلم آنچه بیش از همه ناخوشایند بود ریتم کند فیلم و روال یکنواخت آن بود که کمتر با سکانسی حاوی جذابیت های بصری و یا دیالوگی که این فضا را بشکند همراه می شد (جز در سکانسی که خواهر صبا برای او این بیت را می خواند که «چو دیگر نباشد امیدی به شوی، ز گهواره تا گور دانش بجوی! » که جمعیت حاضر در سالن سینما به ویژه آقایان را به وجد آورد).
در یک نگاه کلی فیلم سر به مهر فیلمی متوسط است اما به عنوان اولین تجربه کارگردانی هادی مقدم دوست نمره قبولی خواهد گرفت. هر چند از کارگردانی که مشاوری چون حمید نعمت الله را در کنار خود دارد بیش از این انتظار می رفت. انتظار از مقدم دوست و حمید نعمت الله در مقام نویسنده نیز خیلی بیش از این بود به ویژه وقتی می دانیم که مقدم دوست نویسندگی فیلم بی پولی و مجموعه تلویزیونی وضعیت سفید را در کارنامه خود دارد که هر دو کار را باید در زمره کارهای موفق سینما و تلویزیون دانست چنان که فیلم نامه بی پولی که کار مشترک او و حمید نعمت الله بود برنده دیپلم افتخار بهترین فیلم نامه در بخش مسابقه بهترین فیلم های اول و دوم بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر (1387) شده است.هادی مقدم دوست
از ویژگی های مثبت فیلم سر به مهر، بازی بسیار خوب لیلا حاتمی در نفش اول این فیلم است که آن را نباید به حساب این گذاشت که تنها بازیگر سطح اول و شاخص فیلم، اوست بلکه اگر دیگر نقش های فیلم را بازیگرانی مطرح و شاخص ارائه می دادند باز هم بازی خوب او به چشم می آمد و دست کم باید منتظر اعلام نام او به عنوان نامزد دریافت سیمرغ بلورین جشنواره سی و یکم بود. هر چند برخی بر این نظرند که کاش فردی دیگر جایگزین وی می شد مثلا بازیگری غیر مشهور و یا یک نابازیگر و یا بازیگری که با معنویت نماز همخوانی بیشتری داشته باشد اما به نظر می رسد بازی او با شخصیتی که قرار است ارائه دهد و با فضای کلی فیلم کاملا منطبق است و آشفتگی و پریشانی و خجالت و ترس صبا را به خوبی به مخاطب ارائه می دهد. معمولا سر به زیر دارد که نشان دهنده خجالت اوست، این سر به زیری نشان از آرامش نیست بلکه از آشتفگی ذهن و حواس پرتی حکایت می کند. البته این را هم باید گفت که نوع پوشش خانم حاتمی در جشنواره های خارج از کشور و یا در برخی فیلم ها مانند نارنجی پوش شایسته یک بانوی مسلمان ایرانی نیست و این سبب شده که دیدن وی با چادر نماز برای بسیاری از مخاطبان، باورپذیر نباشد.
سر به مهر یک درام اجتماعی است با تم دینی که ظاهرا می خواهد در عصر سیطره مدرنیسم پیام بازگشت به سنت بدهد و نماز و یاد خدا را به عنوان چاره درد انسان تنها، گرفتار و مشوش این دوره بشناساند. به نظر می رسد کارگردان در ارائه این پیام موفق نیست زیرا فیلم از حیث محتوا با اشکالاتی رو به رو است:
- این فیلم با جامعه فعلی ما منطبق نیست زیرا ما دست کم فعلا با سیطره و غلبه مدرنیسم مواجه نیستیم بلکه با تقابل سنت و مدرنیسم مواجهیم. اگرچه بسیاری از مسائلی که در فیلم می بینیم با امروز ما منطبق است اما ما هنوز این قدرها هم که این فیلم نشان می دهد دیجیتالی و وبلاگی نشده ایم و یا نماز خواندن آن قدرها هم سخت نشده است. به نظر نگارنده، بر خلاف بسیاری از تحلیل ها، ما در چند سال اخیر با رشد دینداری در جامعه به ویژه در میان جوانان رو به رو هستیم و شواهدی در تایید این نظر را می توان در رهنمودهای رهبر معزز انقلاب (دامت برکاته) یافت و مظاهر آن را می توان در شب های قدر، عزاداری های محرم و صفر، راهپیمایی ها (به ویژه نهم دی) و یا تشییع علمایی چون آیت الله العظمی بهجت و آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی (رحمة الله علیهما) و نمونه هایی دیگر مشاهده کرد.
در جامعه ما و شاید نزدیکان خود ما بی نمازی و یا مسخره کردن نماز خواندن وجود دارد اما این گونه هم نیست که بی نمازی نتواند نماز خوان شود و یا این که نشود نماز خواند. تصویری که این فیلم ارائه می دهد بیشتر از این که مخاطب را دعوت به نماز خواندن کند به مخاطب القا می کند که نماز خواندن در ایران این روزگار واقعا خیلی سخت است چنان که صبا هم که یک بی نماز بوده و دوستش منیره را به خاطر نماز خواندن مسخره می کرده، حال که عزمش را جزم کرده که همیشه نمازش را بخواند، باز هم موفق نمی شود و در آخر فیلم نمازش قضا می شود و او قضای نمازش را می خواند. من اگر یک بی نماز بودم با دیدن این فیلم بعید بود که نماز خوان شوم تازه توجیهی هم پیدا می کردم!
- این که بالاخره در سی و یکمین دوره جشنواره فجر فیلمی درباره نماز و یا به قول برخی در ستایش نماز ساخته شود بسیار ستودنی و موجب خشنودی است؛ شخصا برای شخصیت آقای مقدم دوست نیز بسیار احترام قائلم اما انتخاب موضوع نماز کاری بسیار حساس است و دقت و همت بیشتری می طلبد. سوال اینجاست که چرا این داستان و شخصیت صبا برای فیلمی در ستایش نماز انتخاب شده است؟ دختری که آشفتگی روانی دارد؛ ناآرام است و بسیار خجالت می کشد اما جزئیات زندگی شخصی خود را در وبلاگش که آن را آرام باش نامیده، می نویسد. وقتی سراغ نماز می رود که در زندگی انواع و اقسام مشکل روحی، خانوادگی و مالی دارد. خواهرش کور شده و او تقریبا تمام پولش یعنی سه میلیون تومان را می دهد برای درمان خواهرش. پدرش در خانه ای روستایی در فضایی دور از هیاهوی تهران با نامادری صبا زندگی می کند و صبا در تهران در خانه دوستش لیلا (با بازی خاطره اسدی) مهمان همیشگی است و از این رو همواره خود را زیر منت او می داند و احساس بدی دارد. مشکلات صبا مرا به یاد آیه 124 از سوره مبارکه طه انداخت: « مَن أعرَضَ عَن ذِكرِي فإنّ لَهُ مَعِيشَهً ضَنكاً ...» (هر كس از یاد من روی گردان شود زندگی تنگ و سختی خواهد داشت...). بنابراین صبا از مشکلات به یاد خدا می رسد اما تنها تحولی که در او حاصل می شود این است که نماز می خواند. نه رفتار بیمارگونه اش تغییری می کند (بلکه بدتر می شود و نگرانی از قضا شدن نماز به دیگر تشویش هایش اضافه می شود) و نه سر و وضع و پوشش او. بعد از اولین نماز هم خیلی سریع و بدون یک قطره اشک، لیستی از حاجات مادی و دنیایی خود را از خداوند مطالبه می کند (در این بین بهترین دعای او این است که خدایا کاری کن که منیره -یعنی همان دختری که روزی صبا نماز خواندن او را مسخره می کرده- با من آشتی کند). در انتها هم بالاخره وقتی می فهمد نمازش قضا شده، خودش را شکست می دهد و در سینما وسط فیلم بر می خیزد و به خواستگارش پیامک می دهد که من رفتم نماز بخوانم. گفتن این که انسان نباید اسیر و مغلوب شرایط باشد و یا این که باید بر نفس خود پیروز گردد، خوب است اما سوال اینجاست که این خواستگاری که صبا حتی جرات ندارد به او بگوید که نماز می خواند چه ویژگیهایی در او هست که صبا به عنوان یک نمازخوان، همسرش شود؟ تاثیر نماز خواندن در زندگی صبا چیست؟ صبا همان صبای تنها و خجالتی و ترسو و روان پریش سابق است با همان سر و وضع و رفتار و فقط چون نماز می خواند مشکلات زندگی او به ظاهر دارد حل می شود. فورا یک خواستگار (فرهاد برادر لیلا هم خانه صبا که از ازدواج قبلی خود یک بچه هم دارد) از راه می رسد که معلوم نیست این خواستگار در صبا چه دیده که او را پسندیده و بعد هم یک کار بی خود و الکی پیدا می کند یعنی دستیار جناب خواستگار (با بازی خوب آرش مجیدی) در مدیریت تشریفات برج میلاد!
در صحنه ای که صبا در مترو سوار شده است در واگن تبلیغاتی را می بینیم که تصویر مهر و تسبیح و سجاده های سبز رنگ کربلا در آن درج شده است. شاید کارگردان می خواهد این را القا کند که در فضای جمهوری اسلامی با وجود تبلیغات فراوان در رادیو و تلویزیون و حتی واگن های مترو و با وجود این که ما تشکیلات رسمی با عنون ستاد اقامه نماز داریم، وضعیت نماز این است. باید پرسید این فیلم با این داستان و نحوه شخصیت پردازی صبا به چه میزان سبب گسترش فرهنگ نماز می شود؟
به نظر نگارنده برای انتقال مفاهیم دینی، داستان هایی روان تر و شخصیت هایی ساده تر اما با پرهیز از آسیب کلیشه ای شدن مناسب تر است چنان که در جشنواره گذشته شاهد فیلم خوب و تحسین برانگیز من و زیبا (ساخته فریدون حسن پور) درباره توبه بودیم. حتی برخی فیلم ها که غیر مستقیم به معنویت توجه می کنند گاه تاثیری بسیار بیشتر و عمیق تر از فیلم سر به مهر می گذارند که چند بار صدای اذان در آن به گوش رسید و یا نماز خواندن و دعا کردن در آن به تصویر کشیده شد مثلا فیلم پشت پرده مه ساخته پرویز شیخ طادی که فضایی معنوی، انسانی و صمیمی دارد.
- به زعم نگارنده، در یک ارزیابی کلی بازنمایی دختران و زنان در این فیلم به خوبی انجام نشده است؛ مثلا صبا نماینده خوبی برای دختران امروزی نیست. می شد یک نمونه واقعی تر و باورپذیرتر از بی نمازانی که نماز خوان شده اند عرضه کرد. نگرش فیلم به ازدواج هم مناسب نیست. ملاک های خواستگار صبا و یا خود صبای نماز خوان شده، معیارهای مناسب یا اصلی برای ازدواج نیستند. به علاوه از فیلم این برداشت میشود که هر خواستگار با هر شرایطی یک فرصت برای ازدواج دختران است که نباید بسوزد و هدر برود. تصویر خوبی از خانواده هم ارائه نشده، صبا هر چند به فکر نابینایی خواهر خود است اما به عنوان یک دختر مجرد روستایی دور از خانواده در تهران زندگی می کند و روابط خوبی با پدرش ندارد. به علاوه خواستگار او کسی است که با یک بچه پس از چند سال با همسرش متارکه کرده است. ممکن است کسی بگوید این وضعیت در جامعه ما وجود دارد. بنده منکر آن نیستم اما چرا در سینمای ما بیشتر و بیشتر چنین وضعیت هایی به تصویر کشیده می شود تا یک خانواده سنتی شاداب و موفق. اگر کسی با نگاه از بیرون و بر اساس سینمای ما قضاوت کند فکر می کند ایرانیان مردمانی هستند که انواع مشکلات زندگی آنان را احاطه کرده و در یک کلمه بدبخت هستند. در این فیلم هم، چنین فضایی را در ایران می بینیم.
- در راستای بحث فوق، اخیرا باب شده که مردم ایران را مردمانی دروغ گو جلوه دهند و دروغ گویی برخی را تعمیم داده و بر دروغ گویی به عنوان یکی از خصلت های ایرانیان تاکید کنند. مثلا در فیلم جدایی نادر از سیمین و یا در مجموعه تلویزیونی راستش را بگو که عنوان این سریال خود گویاست. متاسفانه در این فیلم نیز صبا حتی بعد از بازگشت به سوی خدا و نمارخوان شدن مکرر دروغ می گوید و نسبت وبلاگ آرام باش به خودش را انکار می کند و انگار نه انگار!
قبل از کلام پایانی باید به یکی از پیام های مثبت فیلم اشاره کنم و آن «در جریان بودن» است یعنی اگر در جریان شرایط نیستیم درباره دیگران به راحتی قضاوت نکنیم و این یکی از معایب ما و جامعه ماست که این فیلم به ما یادآور می شود.
در انتها به شعری از سعدی شیرازی اشاره می کنم که در فیلم با صدای دلنشین شهرام ناظری می شنویم و نیز در تیتراژ پایانی: « من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام من برسانی». هر چند پایان فیلم قدری باز است اما بر اساس قراین موجود در فیلم (مانند سکانسی که صبا عین مداد خودش را برای فرهاد می سازد) صبای این فیلم با نماز خواندن به شوهر رسید اما این که به کوی دوست هم خواهد رسید یا نه، معلوم نیست!